هوش مصنوعی: این شعر به مدح و ستایش شخصی به نام بهاءالدین می‌پردازد که دارای فضایل اخلاقی، هنری و معنوی است. شاعر با بیان زیبایی‌های هنری و اخلاقی بهاءالدین، از او تمجید می‌کند و در پایان به درخواست کمک از او اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر به دلیل استفاده از زبان ادبی و مفاهیم عمیق اخلاقی و هنری، برای مخاطبان نوجوان و بزرگسال مناسب است. درک کامل آن نیاز به آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد.

شمارهٔ ۱۷۱ - وله ایضا

بهاء الدّین که تا دور جهان بود
نپندارم که چون تو یک جوان بود

سخن کاندر دهانش صد زبانست
همیشه در ثنایت یک زبان بود

بدان خلق و لطافت کز تو دیدم
دعاگوی تو از جان می توان بود

فضولی دی سوالی کرد از من
که سر خیل فضولان جهان بود

که آن صندوقچه کز لطف صنعت
تماشا گاه اهل اصفهان بود

خرد زو می گزید انگشت حیرت
ز بس کش خرده کاری بیکران بود

ز نقش دلربایش جان مانی
خجل می گشت و الحق جای آن بود

نگاریده به سیم آن شعر چون زر
برو یا رب که تا چون دلستان بود

بنزد خواجه یی گفتند بردی
که دستش طیرۀ دریا و کان بود

چه فرموده اندر آن معرض چه دادت؟
بهایش بستدی یا رایگان بود؟

از آن سیمی که بروی خرج کردی
به آخر سود دیدی یا زیان بود؟

وفا شد هیچ و حاصل گشت آخر
توقّعها کز آنت در گمان بود؟

جواب او ندانستم چه گویم
که بندی استوارم بر دهان بود

بگفتم این قدر آخر که آری
چنان کم آرزو آمد چنان بود

مرا چیزی نفرمودند امّا
بهایی نیک دانم در میان بود

کرم فرمای و حل کن مشکل من
در این کار لطفت هم ضمان بود

چه من لایق نمی دانم که گویم
بنزد خواجه بردیم و همان بود
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۰ - ایضا له
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۲ - وله ایضا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.