۲۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۲ - وله ایضا

ای نکرده بعهد خویش از بخل
شکم یک گرسنه از نان سیر

زین تغابن که نان همی خاید
بینمت سال و مه ز دندان سیر

هر گرسنه که از تو نان طلبد
میرد از نان گرسنه وز جان سیر

افگنی خون چو پسته در دل آنک
دهن او کنی زبریان سیر

در کشد سفره ات از و دامن
روی نانت ندیده مهمان سیر

بس که خوان طعام گستردی
کار زوها شدند از آن خوان سیر

به سفر میروی برو که شدند
از وجودت همه سپاهان سیر

اجل و چاه و گرگ در راهند
رو ببین روی خویش و یاران سیر

کسی ز پهلوی تو نخورد مگر
بخورد شیر در بیابان سیر

رو به آب سیاه تا بخورند
قحبه یی چند نان و حمدان شیر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۱ - وله ایضا
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۳ - وله ایضا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.