هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در مدح و ستایش شخصی با کمالات فراوان سروده شده است. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و استعارههای هنرمندانه، کمالات و فضایل فرد مورد نظر را توصیف میکند. او از زیبایی سخن، هنر قلم، و جود و کرم این شخص سخن میگوید و تأکید میکند که حتی بزرگان و خردمندان نیز در برابر عظمت او سر تعظیم فرود میآورند. شاعر همچنین به ناتوانی خود در بیان کامل این مدح اشاره میکند و از ترس و هیبت او زبانش بند میآید.
رده سنی:
16+
این متن به دلیل استفاده از زبان پیچیده، استعارههای عمیق و مفاهیم عرفانی، برای مخاطبانی مناسب است که از دانش ادبی و بلوغ فکری کافی برای درک این مفاهیم برخوردار باشند. نوجوانان زیر 16 سال ممکن است در فهم کامل این متن با مشکل مواجه شوند.
شمارهٔ ۲۲۷ - ایضا له
ای شده ذات تو مستجمع انواع کمال
نو عروسان سخن راز ثنای تو جمال
هم صریر قلمت ترجمۀ لفظ کرم
هم صدای سخنت طیره ده سحر حلال
در ره فهم معانی تو ارباب سخن
بس که کرده اند سقط یاوگی وهم و خیال
نیشکر را ز حسد طعم دهان تلخ شدست
تا به باغ سخن از کلک تو بر رست نهال
آبدارست ز رشح کرمت تیغ هنر
در عرق غرق ز شرم سخنت آب زلال
گر تو با صورت دیوار در آیی بسخن
جانور گردد از لطف حدیثت در حال
چرخ گفتا من و قدرت، خردش گفت خموش
که ز پیران نبود خوب سخنهای محال
شد دهان سخن از شکر گفت گوشا گوش
تا کنار طمع از جود تو شد مالامال
از پی جلوه گه مدح آراسته اند
خوب رویان سخن راخم زلف و خط و خال
تا که شد طبع کریم تو خریدار سخن
تیر گردون را بررست ز شادی پر و بال
ای ز الفاظ تو تنگ آمده بر شکّر جای
در ثنای تو سخن را چه فراخست مجال؟
با بزرگیّ تو هم جای سخن باشد نیز
گر فرستیم بجای سخنت عقد لآل
از طلبکاری تو سر به فلک باز نهد
سخن بنده که باریک تر امد ز هلال
تو سخن خواسته یی از من و من خود همه عمر
خواستم تا سخن خویش رسانم بکمال
لیک معذور همی دار که از دهشت تو
شد زبان سخن اندر دهن ناطقه لال
باد پایان سخن را قلمم زان پی کرد
تا از ایشان به بساطت نرسد گرد هلال
نو عروسان سخن راز ثنای تو جمال
هم صریر قلمت ترجمۀ لفظ کرم
هم صدای سخنت طیره ده سحر حلال
در ره فهم معانی تو ارباب سخن
بس که کرده اند سقط یاوگی وهم و خیال
نیشکر را ز حسد طعم دهان تلخ شدست
تا به باغ سخن از کلک تو بر رست نهال
آبدارست ز رشح کرمت تیغ هنر
در عرق غرق ز شرم سخنت آب زلال
گر تو با صورت دیوار در آیی بسخن
جانور گردد از لطف حدیثت در حال
چرخ گفتا من و قدرت، خردش گفت خموش
که ز پیران نبود خوب سخنهای محال
شد دهان سخن از شکر گفت گوشا گوش
تا کنار طمع از جود تو شد مالامال
از پی جلوه گه مدح آراسته اند
خوب رویان سخن راخم زلف و خط و خال
تا که شد طبع کریم تو خریدار سخن
تیر گردون را بررست ز شادی پر و بال
ای ز الفاظ تو تنگ آمده بر شکّر جای
در ثنای تو سخن را چه فراخست مجال؟
با بزرگیّ تو هم جای سخن باشد نیز
گر فرستیم بجای سخنت عقد لآل
از طلبکاری تو سر به فلک باز نهد
سخن بنده که باریک تر امد ز هلال
تو سخن خواسته یی از من و من خود همه عمر
خواستم تا سخن خویش رسانم بکمال
لیک معذور همی دار که از دهشت تو
شد زبان سخن اندر دهن ناطقه لال
باد پایان سخن را قلمم زان پی کرد
تا از ایشان به بساطت نرسد گرد هلال
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۶ - ایضا له
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۸ - وله ایضا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.