هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از نارضایتی از روزگار و شرایط زندگی خود میگوید. او احساس میکند که در چهار طرف وجودش مخالفانی دارد و به دنبال راهی برای فرار از این وضعیت است. او از زمانه شکایت دارد و به دنبال آرامش و شادی میگردد، اگرچه پر و بال مرغ دلیش شکسته است. شاعر احساس غربت و سرگشتگی میکند و به دنبال راه بازگشت به خانه (معنوی یا واقعی) است. او از محدودیتهای زمین رنج میبرد و به دنبال فراخی آسمان است. در نهایت، او به دنبال سلامتی یا بازگشتی خوب است و سعی میکند از آستانه هستی خود به چابکی بگذرد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، موضوعات غم و نارضایتی و جستجوی معنا نیاز به بلوغ فکری دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل میشود.
شمارهٔ ۲۵۸ - وله ایضا
ز روزگار بیک ره کرانه می جویم
ملول گشته ام از خود بهانه می جویم
چهار حدّ وجودم مخالفان دارند
ره برون شو خود زان میانه می جویم
بان سوهان بر تیغ می زنم خود را
خلاص خویش ز چنگ زمانه می جویم
به پای خویش به دام بلا نهادم سر
گمان مبر که در این دام دانه می جویم
خلاف طبع جهان از جهان طمع دارم
نه جایگاه منست این، کرانه می جویم
فلک بمن دل غمگین همی بنگذارد
من از زمانه دل شادمانه می جویم
اگر چه مرغ دلم را شکسته شد پر و بال
فراز قبّۀ چرخ آشیانه می جویم
دلم از این ظلمات حواس بگرفتست
ره گریز از این بالکانه می جویم
بمانده ام متحیّر درین نشیمن خاک
غریب و سر زده ام راه خانه می جویم
طمع ببین که بدین پنج روزه مایة عمر
سریر مملکت جاودانه می جویم
ز تنگنای زمینم هزار آسیبست
برای عیش فراخ آسمانه می جویم
سلامتی، پس اگر نیست ،بازگشتی خوب
به آرزوی یکی زین دوگانه می جویم
چو آستانۀ راه منست هستی من
بچابکی گذر از آستانه می جویم
ملول گشته ام از خود بهانه می جویم
چهار حدّ وجودم مخالفان دارند
ره برون شو خود زان میانه می جویم
بان سوهان بر تیغ می زنم خود را
خلاص خویش ز چنگ زمانه می جویم
به پای خویش به دام بلا نهادم سر
گمان مبر که در این دام دانه می جویم
خلاف طبع جهان از جهان طمع دارم
نه جایگاه منست این، کرانه می جویم
فلک بمن دل غمگین همی بنگذارد
من از زمانه دل شادمانه می جویم
اگر چه مرغ دلم را شکسته شد پر و بال
فراز قبّۀ چرخ آشیانه می جویم
دلم از این ظلمات حواس بگرفتست
ره گریز از این بالکانه می جویم
بمانده ام متحیّر درین نشیمن خاک
غریب و سر زده ام راه خانه می جویم
طمع ببین که بدین پنج روزه مایة عمر
سریر مملکت جاودانه می جویم
ز تنگنای زمینم هزار آسیبست
برای عیش فراخ آسمانه می جویم
سلامتی، پس اگر نیست ،بازگشتی خوب
به آرزوی یکی زین دوگانه می جویم
چو آستانۀ راه منست هستی من
بچابکی گذر از آستانه می جویم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۷ - وله ایضا
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۹ - ایضا له
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.