۲۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۵ - وله ایضا

دریا دلا تو آنی، کز فیض طبع روشن
گرد سواد شبهت، از روی دین بشستی

پیشت نهاد گردون، هر ارزو که کردی
زان پیشتر که گفتی، زان بیشتر که جستی

در نوبت بزرگی، هر چند چون فذلک
در آخر الزّمانی ، در مرتبت نخستی

جود تو برتواتر ، چون حادثات گیتی
فضل تو بی نهایت، چون شکر تندرستی

منسوخ شده بیک ره، در دور دانش تو
اعجاز نظم صاحب، تحسین شیخ بستی

گردون که دایم آرد، هر سختیی برویم
آورد از طرفها، در کار بنده سستی

از روی لاف گفتم، آرم به خاک پشتش
هر چند این حکایت ، خود بود محض رستی

دستم ببست ناگه، وافکند زیر پایم
پس گفت خیز و بنما، این چابکی و چستی

فریاد من رس اکنون، کم دست و پای بسته
با چون فلک حریفی باید گرفت کستی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۴ - این قطعه در مدح صاحب عمیدالدّین پارسی گوید
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۶ - و له ایضاً
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.