۲۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۹ - ایضا له

جهان لطف و کرم افتخار اهل قلم
که نیست فضل و هنر را به از تو غمخواری

نه هرگز از تو رسیده به مویی آژنگی
نه هرگز از تو رسیده به موری آزاری

کجا حکایت آزاد مردی تو رود
بر آن زبنده و آزاد نیست انکاری

اگر چه جز تو بسی خواجگان قلم دارند
ولی تو دیگری و دیگران دگر آری

طمع بخامۀ بیمار تو همی دارم
که بی جگر بدهد آرزوی بیماری

بخدمت تو از آن نامدم که نیست هنوز
مرا نه رنگ نشستی نه روی رفتاری

ولیک زحمتت آورده ام به دست کسان
چگونه زحمت، دانی چنان که هر باری

بتو که صاحب دستاری التجا کردم
که تا وسیک جنسیّتی بود باری

مکن حوالت من بر در کله داران
که خاک بر سر هر مدبری کله داری

ز باد سبلت و قند ز مدمّغند چنان
که پیش ایشان نرزد سری به دستاری

زمال قسمت این بقعۀ خراب که نیست
بهیچ حالی مرغوب هیچ هشیاری

گرت میسر گردد بکن مسامحتی
بنام خادم داعی به چند دیناری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۸ - وله ایضا
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۰ - در مدح صدر قوام الملّة و الّدین ابراهیم بنداری گوید و به دمشق فرستد.
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.