۲۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴۴ - وله ایضا

ای مقادیر فضل و افضالت
بیش از اندازۀ بیان رهی

اندرین روزها که گشت هوا
نا خوش و سرد هم بسان رهی

بس که هر دم ز لشکر بهمن
لرزه افتد بر استخوان رهی

بیم آنست حاش من یسمع
کآورند از عدم نشان رهی

چاکران را بنزد مخدومان
عذرها هست خاصه آن رهی

گر تن از خدمت تو محرومست
لازم حضرتست جان رهی

گر چه شد بسته این زبان چو آب
از دم سرد در دهان رهی

نفس ز مهریر می خواهد
عذر تقصیر از زبان رهی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۳ - وله ایضا
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۵ - فی مدح ابن بدرالدّین باسمعیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.