۲۵۰ بار خوانده شده
کسی را که می دم به دم می خورد
نماند ازاو هیچ تا بنگرد
گرادمان کنی باده بریک قرار
همه ساله ایمن شوی از خُمار
به شرطی که در نگذری ز اعتدال
وگرنه نیارد مزاج احتمال
مکن گرچه غالب تو باشی مری
برون شو اگر عاقلی از عِری
گرو هم نبندی که مرد خرد
نبندد گرو نیز اگر میبرد
چو مجلس گران گردد و کلّه پُر
مقام ستیز و مری نیست مُر
چه ناچاره میبایدت کرد ایست
اگر بر رگی میزنی عیب نیست
غنیمت شمر گر چو حیلت گران
ز خود بگذرانی شرابی گران
اگر بر توان بست چالاکی است
که نا التفاتی ز ناباکی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
نماند ازاو هیچ تا بنگرد
گرادمان کنی باده بریک قرار
همه ساله ایمن شوی از خُمار
به شرطی که در نگذری ز اعتدال
وگرنه نیارد مزاج احتمال
مکن گرچه غالب تو باشی مری
برون شو اگر عاقلی از عِری
گرو هم نبندی که مرد خرد
نبندد گرو نیز اگر میبرد
چو مجلس گران گردد و کلّه پُر
مقام ستیز و مری نیست مُر
چه ناچاره میبایدت کرد ایست
اگر بر رگی میزنی عیب نیست
غنیمت شمر گر چو حیلت گران
ز خود بگذرانی شرابی گران
اگر بر توان بست چالاکی است
که نا التفاتی ز ناباکی است
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۳۰ - حکایت
گوهر بعدی:بخش ۳۲ - می، سلطان بیدادگر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.