هوش مصنوعی: متن شعری است که در آن هاتفی غیبی با شاعر صحبت می‌کند و او را از زندگی نادرست و گمراه‌کننده‌اش آگاه می‌سازد. هاتف به شاعر توصیه می‌کند که از جهل و گمراهی دوری کند، به سوی حق و حقیقت بازگردد، و از مفتی‌های دروغین و ریاکار فاصله بگیرد. شاعر پس از سال‌ها گمراهی، تصمیم به تغییر می‌گیرد و به سوی زندگی پاک و معنوی روی می‌آورد. در نهایت، مردم به او طعنه می‌زنند و او را مورد تمسخر قرار می‌دهند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی از اشارات مانند طعنه‌ها و انتقادات اجتماعی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا سنگین باشد.

بخش ۴۲ - سبب تغییر حال

شبی هاتف غیبم آواز داد
به صدر سعادت رهم باز داد

به من گفت هان ای نزاری زار
چنین چند باشی به زاری زار

به هم برزدی روزگار صواب
که چون جغد خو کرده‌ای در خراب

چنین تا به کی جهل بردن زپیش
پراگندگی راه دادن به خویش

به جامع رو و دست مفتی بگیر
که ای مفتی از مفت خوردن نفیر

چهل سال در خون رز رفته‌ام
در اکسون و کمخار و خز رفته‌ام

می اکنون ز جامِ صفا بایدم
ز پشمینه کشف الغطا بایدم

کنون از حرامانه باز آمدم
ز پیمان پیمانه باز آمدم

سرم مست پیمانه‌ی دیگرست
شرابم ز خم خانه‌ی دیگرست

صلاحم درین است و عزمم برین
شراب طهورست و خلدم برین

درِ خلوت اکنون بر او باش بند
حریف از حواری کن اکنون پند

مکن با عفاریت هم خانگی
اگر عاقلی ترک دیوانگی

ز دیوان روی زمین دور باش
به سردابه‌ی قدس با حور باش

چو با شاهدانِ مقاماتِ راز
توان عشق ورزید با عسر و ناز

ازین زال دیرینه‌ی نو عروس
چرا برد باید فریب و فسوس

چو هم زانوی همنشینان حور
توانی شمیدن شراب طهور

حرام است مادام خوردن مدام
در آغوش بیگانه خفتن حرام

بسی تهنیت گفتم و مرحبا
ز فرمان هاتف نکردم ابا

به جامع شدم هم بر آن سان که گفت
نکردم ولی فاش رازِ نهفت

غریو از خلایق برآمد که چیست
نزاری‌ست این یا ندانیم کیست

نزاری و خو باز کردن ز می
چه تزویر دارد وین چیست هی

زمین گر شود آسمان فی المثل
شب تیره با روز روشن بدل

و گر آب آتش شود آتش آب
قمر قطب گردد سها آفتاب

اگر لعل فیروزه گردد به رنگ
وگر موم هرگز شود هم چو سنگ

وگر سرکه را استحالت بود
وگر منجمد را مقالت بود

ز اضداد جمعیّت و اتّفاق
ز جوزا اگر نیز شد جفت طاق

بود ممکن و نیست از ممکنات
شکیب نزاری ز آبِ حیات

اگر از نزاری وَرعّ باورست
ز اعجوبه ها این عجایب ترست

بسی طعنه دریابِ ما می زدند
ازین نوع تشنیع ها می زدند
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۴۱ - عروج و الهام
گوهر بعدی:بخش ۴۳ - من کیستم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.