هوش مصنوعی:
این متن عرفانی و عاشقانه، به ستایش معشوق الهی و توصیف حالات عاشقانه و فنا در عشق میپردازد. شاعر بیان میکند که عشق به معشوق حقیقی، همهچیز را تحتالشعاع قرار میدهد و تنها راه رسیدن به خداوند است. همچنین، تأکید میشود که عشق الهی برتر از همهی مذاهب و ملتهاست و بدون آن، دیدار خدا ممکن نیست.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و شناخت ادبیات عرفانی دارد. همچنین، برخی اصطلاحات و تشبیهات ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
شمارهٔ ۲۸ - عشق حق
هرکه درپیش توبرخاک بمالد رخسار
ملک کونین مسخّر بودش لیل و نهار
دگران گربه قدم برسرکوی تو روند
من به سر برسرکوی تو روم مجنون وار
سلطنت غیرتو کس را نسزد زانکه به لطف
هیچ دیّار ننالد زتودر هیچ دیار
هرکه شد عاشق دیدارتو او بشناسد
دوزخ از جنّت و شادی زغم و مِی ز خمار
دیده بگشای که محبوب کریم افتاده است
می نماید به تو هردم زکمین او دیدار
عاشق آنست که سوزند و دهندش بر باد
بس که خاکستر او جوش کند دریا بار
شمّه ای گوی تو از لطف خدا بر در دیر
تا که کافر بگشاید زمیانش زنّار
گوش تو کر شده ای خواجه وگرنه به خدای
میکند بت به خدائیّ خداوند اقرار
جوش می می زد و می گفت که چون مست شوم
هیچ هم صحبت خود را نگذارم هشیار
عشق حق می رود اندر دل هر عاشقِ زار
باده اندر رگ و پِی پیش ندارد رفتار
در همه مذهب و ملت مِیِ عشق است حلال
زانکه بی او نتوان کرد خدا را دیدار
همدم ما مشو ای محیی که در آخر کار
بی گنه کشتن و آویختن است بر سرِ دار
ملک کونین مسخّر بودش لیل و نهار
دگران گربه قدم برسرکوی تو روند
من به سر برسرکوی تو روم مجنون وار
سلطنت غیرتو کس را نسزد زانکه به لطف
هیچ دیّار ننالد زتودر هیچ دیار
هرکه شد عاشق دیدارتو او بشناسد
دوزخ از جنّت و شادی زغم و مِی ز خمار
دیده بگشای که محبوب کریم افتاده است
می نماید به تو هردم زکمین او دیدار
عاشق آنست که سوزند و دهندش بر باد
بس که خاکستر او جوش کند دریا بار
شمّه ای گوی تو از لطف خدا بر در دیر
تا که کافر بگشاید زمیانش زنّار
گوش تو کر شده ای خواجه وگرنه به خدای
میکند بت به خدائیّ خداوند اقرار
جوش می می زد و می گفت که چون مست شوم
هیچ هم صحبت خود را نگذارم هشیار
عشق حق می رود اندر دل هر عاشقِ زار
باده اندر رگ و پِی پیش ندارد رفتار
در همه مذهب و ملت مِیِ عشق است حلال
زانکه بی او نتوان کرد خدا را دیدار
همدم ما مشو ای محیی که در آخر کار
بی گنه کشتن و آویختن است بر سرِ دار
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷ - دارم امید
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹ - آرزوی یار
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.