هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی بیانگر دلدادگی و وابستگی عمیق شاعر به معشوق است. شاعر اعلام می‌کند که با وجود معشوق، از هیچ دشمنی نمی‌ترسد و حتی اگر جهان به پایان برسد، تنها او و معشوق باقی می‌مانند. او خود را در برابر معشوق ناچیز می‌شمرد و عشق را فراتر از محدودیت‌های زمینی می‌داند. همچنین، اشاره‌ای به گذرایی عمر و ضرورت تسلیم در برابر تقدیر دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات مانند گذرایی عمر و تسلیم در برابر سرنوشت نیاز به درک و تجربه بیشتری دارد.

شمارهٔ ۱۰۰۸

مرا که دوست تو باشی نترسم از دشمن
اگر جهان به سرآید من و تو و تو و من

من و تو شرک بود آن تویی نه من غلطم
ز رویِ لطف بپوشی برین خطا دامن

بکش مرا تو بمان تا من از میان بروم
به خونِ من نه دیت بر تو واجب و نه ثمن

به منزلی که تو باشی مرا چه راهِ نزول
که در مقامِ ملایک نگنجد آهرمن

محبتّی که ز تو در درون سینۀ ماست
نگنجد از رهِ انصاف در زمین و زمن

به عهدِ حسنِ تو شد اهلِ راز را معلوم
که هر که جز تو پرستید لات بود و وَثَن

بهارِ عمر چو بگذشت و روزگارِ نشاط
چنان بود که به هنگامِ برگ‌ریز چمن

نزاریا چه کنی چاره نیست جز تسلیم
چو سیل بر بُنه افتاد و برق در خرمن

مرا برفت به غرب ز دست دامنِ دل
کنار ارمن و گُرجم چه گُرج و چه ارمن
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.