هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق، جدایی، درد و رنج سخن میگوید. او از باد صبا و گلستان یاد میکند، اما در عین حال از زندان تن و درد هجران شکایت دارد. عشق او را دیوانه کرده و آرامش را از او گرفته است. شعری پر از احساسات عمیق و تصاویر شاعرانه.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند دیوانگی و رنج عشق نیاز به بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۱۰۱۳
باد صبا هر نفس تازه کند جان من
کز نفسش می دمد بوی گلستان من
بس که به سر بر زدم دست به زاری نماند
بلبل شوریده را طاقت دستان من
فصل ریاحین و من حبس به زندان تن
جلوه کنان در چمن سرو خرامان من
رای سفر زد مرا عقل به دیوانگی
ای که سرآسیمه باد عقل خطادان من
زود هلاکم کند درد جدایی که عشق
بازنگیرد چنین دست ز دامان من
جامه درم تا به روز هر شب و هر بامداد
تازه غمی برکُند سر زگریبان من
شعله زند بر اثیر آتش هجران دوست
دود برآرد ز سر سینه ی سوزان من
عیش و نشاط و طرب جمله فراموش کرد
زین همه محنت که دید خوی تن آسان من
جمع نباشد دلم خواب نیابد سرم
تا نکند دیده باز بخت پریشان من
آه نزاری بسوخت پرده ی ناموس و صبر
فاش نکرد ای دریغ قصه ی پنهان من
کز نفسش می دمد بوی گلستان من
بس که به سر بر زدم دست به زاری نماند
بلبل شوریده را طاقت دستان من
فصل ریاحین و من حبس به زندان تن
جلوه کنان در چمن سرو خرامان من
رای سفر زد مرا عقل به دیوانگی
ای که سرآسیمه باد عقل خطادان من
زود هلاکم کند درد جدایی که عشق
بازنگیرد چنین دست ز دامان من
جامه درم تا به روز هر شب و هر بامداد
تازه غمی برکُند سر زگریبان من
شعله زند بر اثیر آتش هجران دوست
دود برآرد ز سر سینه ی سوزان من
عیش و نشاط و طرب جمله فراموش کرد
زین همه محنت که دید خوی تن آسان من
جمع نباشد دلم خواب نیابد سرم
تا نکند دیده باز بخت پریشان من
آه نزاری بسوخت پرده ی ناموس و صبر
فاش نکرد ای دریغ قصه ی پنهان من
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.