هوش مصنوعی: شاعر در این متن از ناامیدی و رنج‌های عشق نافرجام می‌گوید. او از بی‌وفایی یار و دشمنی اطرافیان شکایت دارد و با توصیف زیبایی‌های معشوق، درد دوری و بی‌تفاوتی او را بیان می‌کند. همچنین، به مقایسه‌هایی مانند سرو و ماه برای توصیف معشوق اشاره می‌شود و در نهایت، شاعر به ناتوانی خود در رساندن سخنانش به معشوق اعتراف می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی احساسی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۰۳۲

به جفا دست برآورد و کمر بست به کین
چه کنم دستِ وفا بر نتوان بست چنین

یار بدخو و ملامت ز پس و دشمن پیش
غفرالله که دارد سر و کاری به ازین

سرو قدّی که روان تازه کند چون طوبا
ماه‌رویی که بد و فخر کند حورالعین

چون بود ماهِ چنان خاصه بود آهو چشم
چون بود سروِ روان خاصه بود کوه سرین

زهره طبعی که اگر گردش رقص‌ش بیند
دف بیندازد و بر خاک نهد زهره جبین

زهره گر بر ورقِ صفحۀ رویم بیند
اشکِ من عِقد بنا گوش کند چون پروین

دلِ مسکینِ مرا بیند و رحمت نکند
سنگ باشد که ترحم نکند بر مسکین

شب‌روان بر سرِ کویش همه شب در گل پای
بس که خونابِ سرم خاکِ درش کرده عجین

نالۀ زارِ نزاری نرسیده‌ست بدو
که به سنگ ار برسد موم شود زیرِ نگین

سخنم گر نرسیده‌ست بدو بس عجب است
چون بود آن که به گوشش نرسد دُرِّ ثمین

گر سکندر همه آفاق به شمشیر گرفت
زور و زر بودش و مال و سپه و رای رزین

نیست چندان عجب است این ز نزاریِ فقیر
که مسلّم به سخن کرد همه رویِ زمین
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.