۳۰۷ بار خوانده شده
ای دلِ سوداییِ من چند ز رعناییِ تو
آفتِ بد نامیِ من غایتِ رسواییِ تو
مشعله بر سر کردی فتنه برون آوردی
یادِ جگرخواریِ من در غمِ تنهاییِ تو
بهرهنخواهی بردن غرّه نخواهم گشتن
تو ز سبکباریِ من من ز شکیباییِ تو
صبر کنم تا چه شود کارِ فرو بستۀ من
هم بگشاید روزی تعبیهآراییِ تو
گشت ز بیدادیِ تو طاقتِ من طاقشده
عمرِ گرانمایۀ من در سر خودرأییِ تو
چند تحمّل کردم تا ز جفا در گذری
صاف نشد با دلِ من خاطرِ هرجاییِ تو
کیست نزاری که کند با چو تویی دلبازی
گرچه چو او هست بسی واله و شیدایی تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
آفتِ بد نامیِ من غایتِ رسواییِ تو
مشعله بر سر کردی فتنه برون آوردی
یادِ جگرخواریِ من در غمِ تنهاییِ تو
بهرهنخواهی بردن غرّه نخواهم گشتن
تو ز سبکباریِ من من ز شکیباییِ تو
صبر کنم تا چه شود کارِ فرو بستۀ من
هم بگشاید روزی تعبیهآراییِ تو
گشت ز بیدادیِ تو طاقتِ من طاقشده
عمرِ گرانمایۀ من در سر خودرأییِ تو
چند تحمّل کردم تا ز جفا در گذری
صاف نشد با دلِ من خاطرِ هرجاییِ تو
کیست نزاری که کند با چو تویی دلبازی
گرچه چو او هست بسی واله و شیدایی تو
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.