۲۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۵۴

بادِ بهار می وزد بادۀ خوش گوار کو
بویِ بنفشه می دَمَد ساقیِ گل عذار کو

پردۀ نام و ننگِ من در سرِ بانگِ چنگ شد
تا رگِ چنگ برکشد مطربِ پرده دار کو

تنگ و سبویِ باز بین دیگِ سه پایه واطلب
هر چه بود ز بیش و کم ماحضری بیار کو

هم به کنارم افکند کشتیِ می ز بحرِ غم
تا به میان در افکنم کشتیِ می کنار کو

نقدِ حیات صرف شد در سرِ نسیه ای مگر
تا به مرادِ دل رسد مهلتِ روزگار کو

نقدِ حیات مختصر در سرِ انتظار شد
حاصلِ یک نظر مرا زین همه انتظار کو

جان و دلم فدایِ او هر دو جهان برایِ او
یک دلِ باخبر کجا یک قدم استوار کو

باغ و سرا و بوستان اسب و قبا و سیم و زر
دولت و عزّت و شرف این همه هست یار کو

گفت پدر نزاریا بیش مده ز دست دل
گفتمش ای پدر مرا بیش و کم اختیار کو

گر چه ز کُنجِ عافیت باز برون نیامدی
با تو قرار داده ام لیک مرا قرار کو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.