هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد فراق و جدایی از معشوق میگوید. او بیان میکند که با وجود تمام رنجها و ناکامیها، هنوز عشق و یاد معشوق در قلبش زنده است. تصاویری از اشک، آه، و بیقراری شاعر در متن دیده میشود. همچنین، اشارهای به قدرت عشق و تأثیر آن بر وجود شاعر شده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات ادبی نیاز به درک ادبی نسبتاً بالایی دارد.
شمارهٔ ۱۰۵۹
ما می رویم و با تو نکرده وداعِ راه
جان بر دهان رسیده و بسته دهان ز آه
نه رویِ آن که پشت کنم بر دیارِ دوست
نه چشمِ آن که دیده کند در کسی نگاه
از دیده ی دو در دُرری می کنم نثار
وز دوده ی جگر ورقی می کنم سیاه
تا من کجا روم به که نالم ز دردِ دل
کاری چنان مشوّش و حالی چنین تباه
ناچار اگر به عزمِ سفر بسته ام کمر
ناکام اگر به عادتِ لشکر نهم کلاه
گو میرِ لشکر از منِ بی دل کن اعتبار
گو شاهِ کشور از منِ مسکین کن انتباه
با من زمانه جور و جفا کم نمی کند
چندان که پیش می رود آهم به دادخواه
سلطانِ عشق ملکِ وجودم فرو گرفت
واندر میانِ جان و دلم ساخت تخت گاه
از رویِ تا قیاس کنم هرچه چشمِ من
روشن شود ز چشمه ی خورشید هر پگاه
وز زلفِ عنبرینِ تو یاد آورم چو باز
شد در حجابِ چادر مشکین نقابِ ماه
دوشت به خواب دیدم و نادیده هیچ خواب
هستند قطره قطره سرشکم بر این گواه
شوریده تر شده ست نزاری ز خوابِ دوش
دیوانه را چه جرم مهش می برد ز راه
جان بر دهان رسیده و بسته دهان ز آه
نه رویِ آن که پشت کنم بر دیارِ دوست
نه چشمِ آن که دیده کند در کسی نگاه
از دیده ی دو در دُرری می کنم نثار
وز دوده ی جگر ورقی می کنم سیاه
تا من کجا روم به که نالم ز دردِ دل
کاری چنان مشوّش و حالی چنین تباه
ناچار اگر به عزمِ سفر بسته ام کمر
ناکام اگر به عادتِ لشکر نهم کلاه
گو میرِ لشکر از منِ بی دل کن اعتبار
گو شاهِ کشور از منِ مسکین کن انتباه
با من زمانه جور و جفا کم نمی کند
چندان که پیش می رود آهم به دادخواه
سلطانِ عشق ملکِ وجودم فرو گرفت
واندر میانِ جان و دلم ساخت تخت گاه
از رویِ تا قیاس کنم هرچه چشمِ من
روشن شود ز چشمه ی خورشید هر پگاه
وز زلفِ عنبرینِ تو یاد آورم چو باز
شد در حجابِ چادر مشکین نقابِ ماه
دوشت به خواب دیدم و نادیده هیچ خواب
هستند قطره قطره سرشکم بر این گواه
شوریده تر شده ست نزاری ز خوابِ دوش
دیوانه را چه جرم مهش می برد ز راه
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.