هوش مصنوعی: شاعر در این متن عاشقانه، از عشق و دلدادگی به معشوقی زیبا و بلندقامت سخن می‌گوید. او از دوری و نبود جایگاه مناسب برای نزدیکی به معشوق شکایت دارد و بیان می‌کند که سر و جانش فدای معشوق شده است. غم عشق خانه‌اش را خراب کرده و بدون معشوق، هیچ کاری با خود ندارد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و استفاده از استعاره‌های پیچیده است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند دوری و فراق نیاز به تجربه و بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۱۰۶۲

برفکن برقع از آن رویِ چو ماه
تا به ماهت کنم از دور نگاه

گرچه هر لحظه برانگیخته ای
رستخیزی دگر از لشکر گاه

کو مرا جایِ نزولِ تو که نیست
کُنجِ من لایقِ گنجینه ی شاه

سرم از نرگسِ مستت مخمور
دستم از سروِ بلندت کوتاه

من ندارم سرِ غیرِتو و تو
گر نداری سرِ من واویلاه

بی تو با خویشتنم کاری نیست
من به تو بیش نمی دانم راه

خانه سیلابِ غمت کرد خراب
آه مِن حُبَّکَ مِن حُبَّکَ آه

دل ببردی ز نزاری و به طوع
جان فدایِ تو کند بی اکراه
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.