۲۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۶۸

لبت چشمه و خضر گردش نشسته
نبات است کز طرف کوثر برسته

تعالی الله آخر که دیده ست لعلی
میانش ز دردانه ها رسته رسته

از آن رسته ها گویی افتاد در شک
از آن است عقد ثریا گسسته

در او می¬رسد آتش آه گرمم
سر زلف از تاب آن شد شکسته

زمانه از او داد من باز خواهد
هنوز از کمند حوادث نجسته

زهی بخت یاری اگر هیچ روزی
شوم از بلایی چنان باز رسته

به کارم نظر کن که هم بر امیدی
نزاری به جان دل درین کاربسته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.