هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه از درد هجران، عشق نافرجام و رنجهای ناشی از آن سخن میگوید. شاعر با تصاویری آتشین مانند سوختن پروانه، شعلههای آتش و دود سودا، حالات درونی خود را بیان میکند. او از تشویش، بیقراری و سوختن در آتش عشق یار مینالد و به مقایسههایی مانند مجنون و لیلی اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین، استفاده از استعارههای شعری و مفاهیم عرفانی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد.
شمارهٔ ۱۰۶۷
ای مرا در آتش هجران سراپا سوخته
بعد ازین چیزی نماند از من بتا ناسوخته
بیش از این پروای کار خود ندارم چون کنم
هستم از تشویش چون پروانه پروا سوخته
بر جمال شمع رویت در شبستان فراق
مرغ جانم بال و پر پروانه آسا سوخته
شد دلم مایل به روی آتش گلرنگ تو
زان که باشد قابل آتش در اصلا سوخته
در مقام صبر و کوره ی امتحان وقت حساب
مطلقاً مِن ذلکُم شد غرقه منها سوخته
چند سوزد برق عالم سوز عشقت جان من
طاقت آتش نمی آرد خصوصا سوخته
هر چه شرح آتش سودای عشقت می دهم
در سرش بی حد از آن آتش قلم را سوخته
در قلم گیرد چو آتش دوده ی سودای من
لا جرم خاصیتی دارد قلم با سوخته
روز و شب در موکب عشق تو بر سر می¬برم
جانب کلکم نگه دارد همانا سوخته
هر که بیند دفتر سودای من گوید عجب
مشک دارد در ورق ها یا جگر یا سوخته
درس مالیخولیا می گیرم از سر چون شده ست
روزن سقف دماغ از دود سودا سوخته
برق آهم چون به بالا بگذرد گر بنگری
شعله های آتشین بینی شررها سوخته
درد عشق و جور یار و داغ هجر و سوز دل
چون روا دارد نزاری را به صد جا سوخته
هم چو مجنون با خیال روی لیلی ساخته
هم چو وامق در فراق روی عذرا سوخته
برق را سوی سیاهی میل باشد زآن قبل
بر دلم زد ناگهان تا شد به عذرا سوخته
بعد ازین چیزی نماند از من بتا ناسوخته
بیش از این پروای کار خود ندارم چون کنم
هستم از تشویش چون پروانه پروا سوخته
بر جمال شمع رویت در شبستان فراق
مرغ جانم بال و پر پروانه آسا سوخته
شد دلم مایل به روی آتش گلرنگ تو
زان که باشد قابل آتش در اصلا سوخته
در مقام صبر و کوره ی امتحان وقت حساب
مطلقاً مِن ذلکُم شد غرقه منها سوخته
چند سوزد برق عالم سوز عشقت جان من
طاقت آتش نمی آرد خصوصا سوخته
هر چه شرح آتش سودای عشقت می دهم
در سرش بی حد از آن آتش قلم را سوخته
در قلم گیرد چو آتش دوده ی سودای من
لا جرم خاصیتی دارد قلم با سوخته
روز و شب در موکب عشق تو بر سر می¬برم
جانب کلکم نگه دارد همانا سوخته
هر که بیند دفتر سودای من گوید عجب
مشک دارد در ورق ها یا جگر یا سوخته
درس مالیخولیا می گیرم از سر چون شده ست
روزن سقف دماغ از دود سودا سوخته
برق آهم چون به بالا بگذرد گر بنگری
شعله های آتشین بینی شررها سوخته
درد عشق و جور یار و داغ هجر و سوز دل
چون روا دارد نزاری را به صد جا سوخته
هم چو مجنون با خیال روی لیلی ساخته
هم چو وامق در فراق روی عذرا سوخته
برق را سوی سیاهی میل باشد زآن قبل
بر دلم زد ناگهان تا شد به عذرا سوخته
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.