هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از حالت مستی و بی‌خودی ناشی از عشق سخن می‌گوید. شاعر از تأثیر عشق بر روح و جسم خود می‌گوید و چگونه این عشق او را از خواب و خوراک بازداشته است. او از حسرت و دوری معشوق می‌نالد و از مستی و بی‌خودی ناشی از شراب عشق یاد می‌کند. همچنین، اشاراتی به مفاهیم عرفانی مانند زهد دروغین و پاکبازی دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به مستی و بی‌خودی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد تا به درستی تفسیر شود.

شمارهٔ ۱۰۷۰

هستم ز جام عشقت مست و خراب گشته
تن تاب مهر داده دل خون ناب گشته

در خون نشسته دیده جانی به لب رسیده
بی عقل و هوش مانده بی خورد و خواب گشته

تا آفتاب رویت شد در غمام دارم
رنگ رخی ز حسرت چون ماه تاب گشته

گر آب رز نبودی پیوسته مونس من
بودی محیط حکمت بر من سراب گشته

رویی بدان طراوت آورده خط ظلمت
فرَ همای بوده پرَ غراب گشته

هر بامداد ساقی پیش آر و بر کفم نه
زان شیره ای که در خم لعل مذاب گشته

می خانه ی محبت معمور باد دایم
گو باش ملک دنیا دایم خراب گشته

زهدی چنان مزور از غایت ندامت
در حلق پارسایان هم چون طناب گشته

آلوده دامنان را با ما چه کار باری
آیین پاک بازی دیرست تا بگشته

زین پیش بود کارم چون سرو راست قامت
اکنون چو زلف خوبان پر پیچ و تاب گشته

وقتی دل نزاری گرد بلا نگشتی
و اکنون چو نا بکاران بر ناصواب گشته
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.