هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و جدایی می‌نالد و از بخت سیاه و نبود روشنایی در زندگی خود شکایت دارد. او از بی‌وفایی و رنج‌های عشق سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که در این دنیا جز دل شکسته چیزی ندیده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و اندوهگین است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات شعری ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۹۴

مرا چو لاله ز بخت سیه رهایی نیست
شب مرا به دم صبح آشنایی نیست

چو نقش زلف تو بندم چرا نریزم اشک
که می‌رسد شب و در خانه روشنایی نیست

ز من برای چه رنجیده باز بر سر هیچ
بهانه‌جوی مرا گر سر جدایی نیست

ز خون دیده مشو دامن مرا زاهد
که قید عشق بتان قید پارسایی نیست

بقا کمند تو دارد ازآن حسد بردم
بر آن اسیر که در طالعش رهایی نیست

ره گذار هوس بسته‌اند بر چمنم
گل بهار مرا رنگ بی‌وفایی نیست

درین دیار ندیدیم جز دل قدسی
شکسته‌ای که نیازش به مومیایی نیست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.