هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق به معشوق و مقایسهٔ او با آفتاب سخن میگوید. او از حسرت دوری و انتظار کشیدن میگوید و از زیبایی معشوق که مانند خورشید میدرخشد، تمجید میکند. همچنین، اشارهای به درد عشق و گرفتاری در زلف معشوق دارد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و زبان ادبی کلاسیک، آن را برای سنین بالاتر مناسبتر میکند.
شمارهٔ ۵۲
با رخ آن مه به دعوی کی برآید آفتاب
کی نماید ذره هر جا رخ نماید آفتاب
سوختم از حسرت ای ابر افکن آنجا سایه
س نا دگر بر خاک پایش رخ نساید آفتاب
تو رو ای دربان که من در سایه دیوار او
ر تر می نشینم منتظر چندانکه آید آفتاب
بعد از آن کان روی روشن آفتاب از دور دید
گر برو بندی در از روزن در آید آفتاب
آفتاب ار گویدت من با تو می مانم مرنج
چون به خود گرم است خود را می ستاید آفتاب
در سر زلفت گرفتست آفتاب از دیرباز
حلقه ای زان زلف بگشا تا گشاید آفتاب
می کشد بهر تو گفتم درد سر دایم کمال
گفت نشنیدی که دردسر فزاید آفتاب
کی نماید ذره هر جا رخ نماید آفتاب
سوختم از حسرت ای ابر افکن آنجا سایه
س نا دگر بر خاک پایش رخ نساید آفتاب
تو رو ای دربان که من در سایه دیوار او
ر تر می نشینم منتظر چندانکه آید آفتاب
بعد از آن کان روی روشن آفتاب از دور دید
گر برو بندی در از روزن در آید آفتاب
آفتاب ار گویدت من با تو می مانم مرنج
چون به خود گرم است خود را می ستاید آفتاب
در سر زلفت گرفتست آفتاب از دیرباز
حلقه ای زان زلف بگشا تا گشاید آفتاب
می کشد بهر تو گفتم درد سر دایم کمال
گفت نشنیدی که دردسر فزاید آفتاب
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.