۲۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۸

صوفی که ز چشم تو برد جان به سلامت
سر بر نکند تا به قیامت ز غرامت

امروز گر آن لب نگرد زاهد خود کام
بسیار به دندان گزد انگشت ندامت

در دیده خیال قد تو روز جدائی
چون سایه طوبی است به گرمای فیامت

گر زلف کجت بیند امام از خم محراب
جز سوره واللیل نخواند به امامت

دی دید قیام تو مؤذن به نمازی
قد قامت او برد زیاد آن قد و قامت

ما از پس صد پرده تماشای تو کردیم
صاحب نظری هسته ز انواع کرامت

برخیز کمال از سر ناموس که رندان
کردند اقامت به سر کوی ملامت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.