۲۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۰

خط تر گرد لبه عمدا نباشد
چو دودی هست بی حلوا نباشد

کی نسبت کند چشمت به نرگس
که هیچش دیده بینا نباشد

بخوبی گرچه به بالا نشین است
به بالای تواش بالا نباشد

به تیغم گر بزن دشمن که از دوست
سر بریدنم مطلع نباشد

خیالش جز به چشم من مجوئید
که این در در همه دریا نباشد

اگر از دیده ناپیدا بود تیر
از آن باشد که جان پیدا نباشد

کمال خسته را امروز دریاب
که صبرش از تو تا فردا نباشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.