هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از درد دل، عشق و محبت سخن میگوید. او از حال دل گمشده، اشکهایش و تأثیر عشق بر وجودش میگوید. همچنین، اشارهای به پارسایان و تأثیر نگاه معشوق بر آنها دارد. در پایان، شاعر از موسیقی و سخن موزون یاد میکند که گویی همه چیز در وصف معشوق هماهنگ شده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال بهطور کامل قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات عرفانی و احساسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد.
شمارهٔ ۴۹۴
گفتمش حال دل گمشده دانی چون شد
گفت با ما چو در افتاد همان دم خون شد
پارسایان که نظر از همه می پوشیدند
چشم تان تو دیدند و همه مفتون شد
تا لب جام گرفت از لب لعلت رنگی
ای با خرقة ازرق که بمی گلگون شد
ما چو شمعیم که از سر زنش دشمن و دوست
سوز ما کم نشد و آتش دل افزون شد
تا نگویند به پیش تو مرا آبی نیست
اشکم از دیده به بیرون شدنت بیرون شد
مطرب از گفته او گر غزلی خواهد خواند
گوش دارید که در سخنش موزون شد
مینوشتی سخن از وصف تو دوشینه کمال
هرچه آمد به زبان قلمش مقرون شد
گفت با ما چو در افتاد همان دم خون شد
پارسایان که نظر از همه می پوشیدند
چشم تان تو دیدند و همه مفتون شد
تا لب جام گرفت از لب لعلت رنگی
ای با خرقة ازرق که بمی گلگون شد
ما چو شمعیم که از سر زنش دشمن و دوست
سوز ما کم نشد و آتش دل افزون شد
تا نگویند به پیش تو مرا آبی نیست
اشکم از دیده به بیرون شدنت بیرون شد
مطرب از گفته او گر غزلی خواهد خواند
گوش دارید که در سخنش موزون شد
مینوشتی سخن از وصف تو دوشینه کمال
هرچه آمد به زبان قلمش مقرون شد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.