۳۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۷۱

اگر من از عشق آن دو رخ میرم
ای گل روضه دامنت گیرم

کاشی سازند از گلم مرغی
با کمان ابرونی زند تیرم

دیدم آن رخ بخواب خوش سحری
بخت و روز نکوست تعبیرم

پیش رو ار نشانیم چون زلف
باید اول نهاد زنجیرم

شد سپیدم چو شیر موی و هنوز
بابت طفل چون می و شیرم

حرص پیران فزون بود به بتان
در گذر ای جوان که من پیرم

پیش خط لب گشود و گفت کمال
لطف تحریر بین و تقریرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.