۲۳۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۳۱

باد آرد بر من بوی نو ناگه ناگه
کو گذر می کند از کوی نو ناگه ناگه

اندک اندک ز صبا بسته دلم بگشاید
چون زهم باز کند موی تو ناگه ناگه

گرچه هندوست خود آن زلف چه دولتیاریست
سر نهاد بر سر زانوی نو ناگه ناگه

مشمر عیب که دیوانه ام و ماه نواسته
گر کنم چشم بر ابروی تو ناگه ناگه

جز بشاهد نکشیدی دل زاهد هرگز
گر فتادی گذرش سوی تو ناگه ناگه

حلقه در گوش شدی زاهد اگر کردی گوش
فضة حلقۂ گیسوی تو ناگه ناگه

لب به بسته کمال از سخن اما گوید
غزلی از هوس روی تو ناگه ناگه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.