هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از حزین لاهیجی، بیانگر درد فراق و اشتیاق به وصال معشوق است. شاعر از صبا می‌خواهد تا او را به یار بی‌وفا برساند، از می و خرابات سخن می‌گوید و به محتسب هشدار می‌دهد که پیران پارسا را آزار نرساند. او از حیات بخشی خرابات می‌گوید و از صاحبدلان می‌خواهد که آواز آشنا را بشناسند. در پایان، شاعر از معشوق می‌خواهد که او را از خود برهاند.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عرفانی و عاشقانه‌ای است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، اشاره‌هایی به می‌نوشی و خرابات دارد که برای سنین پایین‌تر مناسب نیست.

شمارهٔ ۹

خواهم درین گلستان، دستوری صبا را
تاگرد سر بگردم، آن یار بی وفا را

تا خرقه می پذیرد، در رهن باده ساقی
ای محتسب صلایی، پیران پارسا را

هر خشتی از خرابات، سرچشمه ى حیات است
در پای خم برافشان، این عمر بی بقا را

خواه از لب مسیحا، خواه از زبان ناقوس
صاحبدلان شناسند، آواز آشنا را

وقت است پاگذاری، بر دیده ى سفیدم
تاکی به حیله دارم، صبرگریزپا را؟

ساغر دگر نگردد، ساقی به سر درآید
درگردش ار ببیند، آن چشم سرمه سا را

از آتشین عذاران، گردیده دیده روشن
قد صاریاکراما لیلی بکم نها را

دارد حزین مسکین چشم عنایت ازتو
از خویش وارهانش یا مطلق الاسارا
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.