۱۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۹

چو لاله با چمن حسن و عشق، خوست مرا
می مجاز و حقیقت به یک سبوست مرا

ز نکهت نفسم می دمد بهار، که دل
ز داغ عشق تو چون نافه مشکبوست مرا

به گرد بام و درم دیر و کعبه می گردد
از آن زمان که به درگاه عشق، روست مرا

ز خود تهی شده ام چون نی و ز ناله پرم
خروش درد تو پیچیده درگلوست مرا

عقیق صبر، زبانم به کام حسرت سوخت
مکیدن لب لعل تو، آرزوست مرا

گدای عشقم و ناید فرو به مهر سرم
می چو آتش سوزنده در سبوست مرا

به راه صبح ندارم چراغ دیده، حزین
که داغ بر جگر و سینه بی رفوست مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.