۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۰

داغند، ز رخسار تو ای رشک چمنها
چون لاله، شهیدان به سمن زار کفنها

از شرم، صدف را به دهان مهر خموشی ست
تا شد صدف گوهر نام تو، دهنها

خون در جگر نافهٔ دل چون نشود خشک؟
در هر شکن زلف تو افتاده ختنها

با چاشنی لذت زندان غمت رفت
از خاطر یوسف صفتان، یاد وطنها

نگذاشت به جا آتش عشق تو سپندی
من مانده ام از سوخته جان ها تن تنها

دارد لب خاموش، هم آغوشی معنی
بر چهرهٔ اندیشه نقاب است سخنها

در خاک، حزین یاد عقیق لب او برد
گرد سر این خاک شود، خون یمنها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.