۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۱

رنگینی دکّان شود آن چشم سیه را
از خونم اگر غازه دهد، تیغ نگه را

آن غالیه گون خال، ندانم به چه تقصیر
در نیل کشد اختر این بخت سیه را؟

یک تشنه جگر را به زنخدان تو ره نیست
خضر خط سبز است که دارد سر چه را

امروز زمین، زیر پی لشکر حسن است
بر طرف بناگوش ببین گرد سپه را

پای طلبم، آبله فرسود نگردد
نزدیک کند لغزش اگر، دوری ره را

از چشمهٔ خورشید لبی تر نتوان کرد
منّت، کلف اندود نماید رخ مه را

خوش دوزخ نقدی ست حزین ، آتش خجلت
گیرم که به روی تو نیارند گنه را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.