۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۲

بس که چون صبح زند دم ز صفا سینه ما
صورت کین، همه مهر است در آیینه ما

دو حریصیم که تا محشرمان سیری نیست
ما ز مهر تو، دل سخت تو ازکینهٔ ما

می نهد شیر محبت به فراغت پهلو
نیستانی شده از تیر جفا، سینه ما

پرده از کار ریا، عشق نگیرد ز کرم
مصلحت هاست درین خرقهٔ پشمینهٔ ما

داد بر باد، تف عشق تو خاکستر دل
همچنان شعله زند خاطرت ازکینه ما

به هوای گل رخسار تو در رقص بود
شعلهٔ عشق در آتشکدهٔ سینهٔ ما

ذره آسا به هوای تو، سراپا مهریم
در دل رشک، گره چون نشودکینه ما؟

بندهٔ جام شرابیم حزین ، زانکه برد
لوث آلودگی، از خرقه پشمینه ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.