۱۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۹

عنان ریز است از هرسو، سپاه عشق بر دلها
نپرسد سیل بی زنهار، هرگز راه منزلها

فروغ شعلهٔ رخسار شمع آشنارویی
مرا پروانهٔ سرگشته دارد گرد محفل ها

چو شق شد پردهٔ پندار، دل با یار پیوندد
خودی چون محو شد، از پیش پا برخاست حایلها

نیم آزرده جان، هر چند چون دل عقده ای دارم
بود آسان به چنگ عشق آتش دست، مشکلها

حزین این ره قدم از دیده بیدار می باید
کجا از پای خواب آلوده آید طی منزلها؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.