۱۳۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۱

چون گرد باد حیرت، از خود رهاند ما را
سرگشتگی به جایی، آخر رساند ما را

خار ترم که بارم، بر دوش باغ و گلبن
دهقان بی مروت، بیجا دماند ما را

آسایشی که دیدم، از چشم خون فشان بود
مژگان تر به بالین، گل می فشاند ما را

شد طفل مکتب ما، دوشیزگان معنی
تا عشق سالخورده، فرزند خواند ما را

ترک مراد بخشید، کامی که دل هوس داشت
در خاطر از دو عالم، حسرت نماند ما را

بر فرش سنبل و گل، بودم حزین خرامان
چون داغ لاله در خون، هجران نشاند ما را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.