هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دوری معشوق و رنج‌های ناشی از آن می‌گوید. او از بوی معشوق، انتظار کشیدن در راهش، و سوختن در آتش فراق سخن می‌راند. شاعر از درد دوری و جفاهای معشوق شکایت می‌کند و از او می‌خواهد که مژده‌ای از رسیدنش بدهد. در نهایت، او اظهار می‌کند که دیگر تاب دوری را ندارد و از معشوق می‌خواهد عهد وفا را تجدید کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات ادبی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۱۱۶

شایدکه دهد آگهی از بوی تو ما را
دیشب سر ره تنگ گرفتیم صبا را

با سینهٔ افروخته آغوش گشادیم
کای دیده به راهت دو جهان بی سر و پا را

دیری ست که از دوری خاک سرکویی
در دیده و دل ریخته ام خار جفا را

ظالم برسان مژده، گر افتاد گذارت
ازکوی کسی کش سر ما نیست، خدا را

این نغمه به لب، بی خبر از خویش فتادم
کز خاک رهت غالیه ای بود صبا را

چون باز به خویش آمدم از عالم مستی
گفتم که بگو آن صنم هوش ربا را

کز دوریت آتش به جهان زد، دل گرمم
بیدادگرا، دل شکنا، طرفه نگارا

سوزد شب و آسوده بود روز، خوشا شمع
قد احرقنی هجرک لیلا و نهاراً

مپسند سیه روز و پریشان، دل جمعی
یکباره مکش ازکف ما، زلف دو تا را

القصه، مرا بی تو دگر تاب نمانده ست
لن اقدر فی هجرک صبراً و قرارا

احوال حزین دل و دین باخته این است
یک ره چه شود تازه کنی عهد وفا را؟
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.