۱۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۳

از زلف تو داریم پریشانی خود را
وز آینه ی روی تو حیرانی خود را

دیگر چومن امروز به شیرین سخنی نیست
از لعل تو دارم گهر افشانی خود را

جایی که اثر نیست، فغان هرزه دراییست
دل باکه سراید غم پنهانی خود را؟

تنها بگدازیم من و شمع وگر نه
دارد همه کس، فکر تن آسانی خود را

بزمی که حزین تو در آن گرم سخن شد
ظاهر نکند شمع، زبان دانی خود را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.