هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دل‌بستگی به معشوق سخن می‌گوید و از پریشانی و حیرانی خود در این راه می‌نالد. او از نبودن کسی برای شنیدن دردهای پنهانش شکایت دارد و تنها بودن خود را با شمع مقایسه می‌کند. در نهایت، اشاره می‌کند که در بزمی که حزین (شاعر) سخن می‌گوید، شمع نیز زبان‌دان نمی‌شود.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و حزن‌آلود شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند تنهایی و پریشانی ممکن است برای سنین پایین سنگین باشد.

شمارهٔ ۱۳۳

از زلف تو داریم پریشانی خود را
وز آینه ی روی تو حیرانی خود را

دیگر چومن امروز به شیرین سخنی نیست
از لعل تو دارم گهر افشانی خود را

جایی که اثر نیست، فغان هرزه دراییست
دل باکه سراید غم پنهانی خود را؟

تنها بگدازیم من و شمع وگر نه
دارد همه کس، فکر تن آسانی خود را

بزمی که حزین تو در آن گرم سخن شد
ظاهر نکند شمع، زبان دانی خود را
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.