۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۳

از شرم، زبانم به گلستان تو بسته ست
صد نکته به یک خندهٔ پنهان تو بسته ست

ما در چه شماریم که گردون سبک سیر
خود را به صف آبله پایان تو بسته ست؟

بشکاف دلم را که لبالب شده از خون
این عقده به یک جنبش مژگان تو بسته ست

جزکیش تو، از ملت دیگرخبرم نیست
ایمان من ای عشق، به ایمان تو بسته ست

حاصل نکند طوطی مست از شکرستان
طرفی که خط از پستهٔ خندان تو بسته ست

جمعیت عالم همه آشفته نسازی
دلها به سر زلف پریشان تو بسته ست

از لوح دلش محو نگردد چو سویدا
نقشی که حزین از خط ریحان تو بسته ست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.