هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از حزین لاهیجی، بیانگر درد فراق و اشتیاق به معشوق است. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا مانند شمع، شب، صحرا و محشر، احساسات خود را بیان میکند. او از عشق، امید، رنج و انتظار سخن میگوید و در نهایت به عرفان و معنویت نیز اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و مفاهیم به درک و تجربه بیشتری نیاز دارند.
شمارهٔ ۱۹۰
شمع سان با تو شبم رفت و تمنا مانده ست
همه تن صرف نظر گشت و تماشا مانده ست
به امیدی که فتد در دل برقی رحمی
خرمن ما گره خاطر صحرا مانده ست
صبح محشر شد و افسانهٔ زلفش باقی ست
شب درین قصه به سر رفت و سخنها مانده ست
در ره عشق هنوزم سر سودا باقی ست
دستم ار گشته تهی، آبلهٔ پا مانده ست
نشئهٔ باده دهد، ذکر مدامی که مراست
رشتهٔ سبحه ام از پنبهٔ مینا مانده ست
دامن حسن، ملامت کش آلایش نیست
یوسف آزاده و تهمت به زلیخا مانده ست
دل بی طاقتی از عشق به جا مانده حزین
خاطر نازکی از باده به مینا مانده ست
همه تن صرف نظر گشت و تماشا مانده ست
به امیدی که فتد در دل برقی رحمی
خرمن ما گره خاطر صحرا مانده ست
صبح محشر شد و افسانهٔ زلفش باقی ست
شب درین قصه به سر رفت و سخنها مانده ست
در ره عشق هنوزم سر سودا باقی ست
دستم ار گشته تهی، آبلهٔ پا مانده ست
نشئهٔ باده دهد، ذکر مدامی که مراست
رشتهٔ سبحه ام از پنبهٔ مینا مانده ست
دامن حسن، ملامت کش آلایش نیست
یوسف آزاده و تهمت به زلیخا مانده ست
دل بی طاقتی از عشق به جا مانده حزین
خاطر نازکی از باده به مینا مانده ست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.