۱۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۹

درین زمانه نه یاری نه غمگساری هست
غریب کشور خویشیم روزگاری هست

شکسته خار کهن آشیان گلزارم
همین شنیدهام از بلبلان، بهاری هست

ز شوخ چشمی طناز طفل بدخویی
به دامن مژه ام، اشک بی قراری هست

ز ابر دست تو منت نمی کشم ساقی
تو گر قدح ندهی، چشم می گساری هست

شب وصال شکایت ز بخت داشت حزین
خبر نداشت دلم، درد انتظاری هست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.