هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و دردهای دل‌شکسته می‌پردازد. شاعر از عشق، جدایی، نیرنگ‌های زمانه، و ناامیدی سخن می‌گوید و از طبیعت و عناصر آن مانند بهار و خزان برای توصیف حالات درونی خود استفاده می‌کند. همچنین، انتقادی ظریف به ناعادلانه بودن جهان و رفتارهای نادرست حاکمان دارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه پیچیده، دردهای عاطفی و نقد اجتماعی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌های عمیق و زبان شاعرانه ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۲۱۰

دل خوردن عشاق تو کار دگران نیست
این لقمه، به اندازه هر کام و دهان نیست

دل بیهده بستیم به نیرنگ بهاران
آن رنگ کدام است که در برگ خزان نیست؟

در دایره گردش افلاک ندیدیم
چشمی که به دنبال نگاهت نگران نیست

سرگرم سراغش، عبث اندیشه خورد تاب
آن موی کمر چون رگ جانم به میان نیست

عنقا نگرفته ست چو من گوشه عزلت
در وادی آوارگیم، نام و نشان نیست

گر کم سخن است آن دهن تنگ، معاف است
راه سخنی هیچ به آن غنچه دهان نیست

بسیار به دام و قفس افتاده گذارم
صیاد، به بی رحمیت ای دشمن جان نیست

مردم نه همین از اثر چشم تو مستند
آن شیوه کدام است که آشوب جهان نیست؟

شیرین من، از تلخ عتاب تو به شکرم
با لعل تو دل را شکرابی به میان نیست

یک رنگیت ای شوخ، چها کرد به جانم
این شیوه، کم از صحبت مهتاب و کتان نیست

با راست روان صحبت گردون نشود راست
بیش از نفسی، تیر در آغوش کمان نیست

سلطان که بود در پی آزار رعیّت
گرگی ست در افتاده درین گلّه، شبان نیست

در سینه حزین ، آه من سوخته پیداست
چون شمع که در پردهٔ فانوس نهان نیست
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.