۱۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۶

می عشق است که عالم همه میخانهٔ اوست
خرد پیر، خراباتی دیوانهٔ اوست

همه جا جلوه گه لیلی صحرایی ماست
هر کجا چشم غزالیست سیه خانهٔ اوست

یارب آن لعل شکرخا همه جا نوشش باد
خون ما بی گنهانی که به پیمانهٔ اوست

حیرت افزا صنمی،کز دل ما برده قرار
کعبه هم سنگ نشان ره بتخانهٔ اوست

از من بی سر و پا، چشم مدارید شکیب
دل خراب نگه نرگس مستانهٔ اوست

این چه نوریست که از طور تجلَیست بلند؟
شمع جانهای مقدَس، همه پروانهٔ اوست

جز حدیث سر زلفش نکند یاد، حزین
شب نشینان همه را گوش بر افسانهٔ اوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.