۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۹

ای تازه به دیدار تو ایمان خرابات
رخساره و خطّت گل و ریحان خرابات

از زمزمه معذورم اگر مست و خرابم
دل می رود از دست به دستان خرابات

شمع و گل و می بر سر هم ریخته هرسو
جایی نتوان یافت به سامان خرابات

دود دل ما سنبل و ریحان مطراست
زخم جگر ما،گل خندان خرابات

در بهمن و دی آفت تاراج خزان نیست
عمری گذراندم به گلستان خرابات

مینای میش شب عوض شمع گذارند
از توبه مزاریست به میدان خرابات

داریم حزین ، این غزل از عارف رومی
او کافر خویش است و مسلمان خرابات
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.