۱۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۵

دور از در تو روضه ی رضوان به ما نساخت
بوی گل و نسیم گلستان به ما نساخت

پروانه را در آتش سوزان چه زندگی ست؟
وصل تو چون مصیبت هجران به ما نساخت

در هیچ شهر و هیچ دیارم قرار نیست
صبح وطن، چو شام غریبان به ما نساخت

تنگ است جلوه گاه دو عالم به وحشتم
آرام شهر و شور بیابان به ما نساخت

عیسی نشسته است به بالین من خجل
آب و هوای کشور امکان به ما نساخت

ساکن، درای قافله ی ما نشد حزبن
در هجر و وصل، این دل نالان به ما نساخت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.