۱۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۴

از آن، سرم به هوای تو مایل افتاده ست
که آرزوی تو چون شعله در دل افتاده ست

چو نور در بصر و روح در دلی و هنوز
میان ما و تو صد پرده حایل افتاده ست

شهید کوی محبت شوم که هر گامی
هزار خضر در او، نیم بسمل افتاده ست

کسی که سجده به بیت الحرام عشق نکرد
ز قدر کعبه ی دیدار، غافل افتاده ست

ز یاد زلف تو، صد آرزو به دل گره است
که را به عشق چنین کار مشکل افتاده ست؟

حزین ، امید شفاعت زکس به حشر مدار
که عذر ما همه در گردن دل افتاده ست؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.