۱۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۹

هر زخم که از ناوک آن تازه نهال است
بر پیکر من شوختر از چشم غزال است

حالی شده سرمست مرا، بس که تغافل
یک بار نپرسید ز حالم که چه حال است

هجران،گل حرمان حجاب نظر توست
گر دیده گشایی همه جا بزم وصال است

در دام خیالت شده ام، شکل خیالی
یک ره به خیالت نرسد کاین چه خیال است

آیینه آن صنع بود ناقص وکامل
این قصه چرا طول دهم، عرض کمال است

دردی کش میخانهٔ ما شو که نیابی
در جام جم این باده که ما را به سفال است

پرواز حزین از پی آرام اسیری ست
بر معتکف دام و قفس بال وبال است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.