۱۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۱

نبود خطری در ره بی پا و سران هیچ
رهزن نزند قافلهٔ ریگ روان هیچ

حشمان تو مست می نازند، مبادا
قسمت نرسانند به خونین جگران هیچ

بر هم زن دلها نشود موی میانت
پا گر نگذارد سر زلفت به میان هیچ

درماندهٔ سامان تهی دستی خویشم
دردا که نگیرند ز عاشق دل و جان هیچ

گر جوهر خوی تو فتادهست ستمگر
با ما ز چه رو جور و جفا با دگران هیچ؟

نه رسم سلامی نه کلامی، نه پیامی
دل را خبری نیست از آن غنچه دهان هیچ

ناکامی وکام تو حزین ، نقش بر آب است
امید نبندی به جهان گذران هیچ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.