۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۱

به آیینی که ترسا زاده از بتخانه می آید
نگاه از گوشهٔ آن نرگس مستانه می آید

مگر افکنده لعل آبدارش از نظر می را
که اشک حسرتی از دیدهٔ پیمانه می آید

به یاد لعل میگون تو، در خاک لحد ما را
همان از دیده سیل گریهٔ مستانه می آید

تجلّی زار می بینم، سر خاک شهیدان را
مگر شمعی به طوف مشهد پروانه می آید

حزین آراستند از نو، خرابات محبّت را
مگر داغی به سر وقت دل دیوانه می آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.