هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد هجران و عشق ناکام می‌نالد. او از بی‌قراری و بی‌تابی خود در فراق یار سخن می‌گوید و از اینکه در راه عشق به آرامش نمی‌رسد شکایت دارد. با این حال، هرچه دوست با او کند، در نظر صاحب‌نظران بد نمی‌آید. شاعر در پایان اشاره می‌کند که حزین (احتمالاً اشاره به خودش) از خود بی‌خبر است، اما کسی که با خود است (یار) از خود خبر ندارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، درک کامل احساسات و مضامین عرفانی موجود در شعر نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۳۰۰

شبی ز هجر تو ما را به سر نمی آید
که پارهٔ جگر از چشم تر نمی آید

به رنگ مو، ز سرم خار پا برون آمد
چها که در ره عشقت به سر نمی آید

نکوست هر چه کند با من فلک زده دوست
که بد، به دیدهٔ صاحب نظر نمی آید

مگر به رنگ سبو، می به کام ما ریزند
ز دست بستهٔ ما کار بر نمی آید

حزین بی خبر از خود، ز خود خبردار است
تو را که با خودی، از خود خبر نمی آید
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.