۱۲۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۱

عشق سرکش، به فغان، زین دل ناشاد آمد
این سپندی ست کزو شعله به فریاد آمد

تهمت آلودهٔ عیشیم، که گلشن زادیم
پر و بالی نگشودیم که صیاد آمد

طفل خامیم و ستمکاری ایام ،به ما
ادب آموزتر از سیلی استاد آمد

خواستم عقد طرب با می گلگون بندم
با دلم الفت دیرینهٔ غم یاد آمد

غم بود قسمت دل های فراغت طلبان
هر که شد بندهٔ عشقت، ز غم آزاد آمد

درگه پیر مغان خاک مراد است حزین
هر که غمگین به در میکده شد شاد آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.