۱۲۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۷

دل آزاده، باخدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد

دل چو خالی شد از خیال خودی
حرم خاص کبریا باشد

می رسد هر نفس نسیم وصال
خنک آن دل، که آشنا باشد

ای رخت قبله گاه مشتاقان
کس مباد از درت جدا باشد

عاشق از دست غمزه ات تا کی
کشته تیغ ابتلا باشد؟

جلوه تا چند در جهات کنی؟
از تو هر گوشه فتنه ها باشد

کفر زلف تو راهزن گردد
نور روی تو رهنما باشد

رخ برافروز تا فرو سوزد
ذره هایی که در هوا باشد

جلوه کن در لباس یکتایی
تا من و ما، تمام لا باشد

می توحید را به ساغرکن
خرقهٔ زهد،گو قبا باشد

هر چه عاشق کند، خدا کرده ست
نکته بر عاشقان خطا باشد

هرکه فانی شود ز خویش حزین
مَن رَانی فَقَد رَا باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.